20- شعر هم پیش تو گم میکند هر بندش را
هرکه آموخته از خاطره ها پندش را
شکر باید کند این عقل خردمندش را
عشق گاهی به طریقی به دلت خواهد زد
که دلت گم بکند ضد و پدافندش را
که به یک لحظه ببخشی همه ی دنیا را
مثل حافظ که بخارا و سمرقندش را
حاضری کوه کنی تا که ببینی هر بار
خنده های نمک و چهره ی خرسندش را
،
از همان لحظه ی پیدا شدنش مجنونم
شدم آن عاشق دلخسته که دلبندش را ⬇️
بعدِ گم کردنِ امیّد خودش یافته است
مثل یک تازه عروسی که گلوبندش را
بازی کل جهان رو شد و عاشق نشدم
تا که رو کرد لب و بوسه و لبخندش را
طعم دنیای من او گشته و من هم مثل
چای تلخی که بیابد شکر و قندش را
،
طعم دنیای منی، هرچه که زیبایی هست
تعبیه کرده خدا در تو همانندش را
یوسف ار چشم تو می دید به شک می افتاد
بفروشد به دوتا بوسه خداوندش را
عاشق اصلی تو حضرت ابراهیم است
پیش پاهای تو میخواست که فرزندش را
برق چشمان تو هوش از سر عالم برده
شعر هم پیش تو گم میکند هر بندش را
،
قصد این شعر نصیحت بُد و اندرز، که برد
یاد چشمان تو از خاطر من پندش را
#نادر_اسدپور
،
شکر باید کند این عقل خردمندش را
عشق گاهی به طریقی به دلت خواهد زد
که دلت گم بکند ضد و پدافندش را
که به یک لحظه ببخشی همه ی دنیا را
مثل حافظ که بخارا و سمرقندش را
حاضری کوه کنی تا که ببینی هر بار
خنده های نمک و چهره ی خرسندش را
،
از همان لحظه ی پیدا شدنش مجنونم
شدم آن عاشق دلخسته که دلبندش را ⬇️
بعدِ گم کردنِ امیّد خودش یافته است
مثل یک تازه عروسی که گلوبندش را
بازی کل جهان رو شد و عاشق نشدم
تا که رو کرد لب و بوسه و لبخندش را
طعم دنیای من او گشته و من هم مثل
چای تلخی که بیابد شکر و قندش را
،
طعم دنیای منی، هرچه که زیبایی هست
تعبیه کرده خدا در تو همانندش را
یوسف ار چشم تو می دید به شک می افتاد
بفروشد به دوتا بوسه خداوندش را
عاشق اصلی تو حضرت ابراهیم است
پیش پاهای تو میخواست که فرزندش را
برق چشمان تو هوش از سر عالم برده
شعر هم پیش تو گم میکند هر بندش را
،
قصد این شعر نصیحت بُد و اندرز، که برد
یاد چشمان تو از خاطر من پندش را
#نادر_اسدپور
،
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۶ ساعت 14:52 توسط نادر اسدپور
|