نقشِ جهانِ من شدی، من در پیِ ترسیمِ تو
با من سرِ جنگی، ولی، این جانِ من، تسلیمِ تو

یا با دلم باش و بیا، یا پس نزن بیخود مرا
بر روی چشم می نَهَم، هر چه که شد تصمیم تو

من مثل اسماعیلم و، این کافه قربانگاه من
ای من فدای آن دو تا، چشمانِ ابراهیم تو

یک عالم عاشق کرده ای، ما را هم آخر میکشی
یک غده ای در قلب من، من عاشقِ بدخیمِ تو

با چشم های میشی ات، عقل و دلم را برده ای
دل را که بردی، نوش جان،  این جانِ من، تقدیم تو


#نادر_اسدپور
،