23- ای من فدای آن دو تا، چشمانِ ابراهیم تو
نقشِ جهانِ من شدی، من در پیِ ترسیمِ تو
با من سرِ جنگی، ولی، این جانِ من، تسلیمِ تو
یا با دلم باش و بیا، یا پس نزن بیخود مرا
بر روی چشم می نَهَم، هر چه که شد تصمیم تو
من مثل اسماعیلم و، این کافه قربانگاه من
ای من فدای آن دو تا، چشمانِ ابراهیم تو
یک عالم عاشق کرده ای، ما را هم آخر میکشی
یک غده ای در قلب من، من عاشقِ بدخیمِ تو
با چشم های میشی ات، عقل و دلم را برده ای
دل را که بردی، نوش جان، این جانِ من، تقدیم تو
#نادر_اسدپور
،
با من سرِ جنگی، ولی، این جانِ من، تسلیمِ تو
یا با دلم باش و بیا، یا پس نزن بیخود مرا
بر روی چشم می نَهَم، هر چه که شد تصمیم تو
من مثل اسماعیلم و، این کافه قربانگاه من
ای من فدای آن دو تا، چشمانِ ابراهیم تو
یک عالم عاشق کرده ای، ما را هم آخر میکشی
یک غده ای در قلب من، من عاشقِ بدخیمِ تو
با چشم های میشی ات، عقل و دلم را برده ای
دل را که بردی، نوش جان، این جانِ من، تقدیم تو
#نادر_اسدپور
،
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۶ ساعت 14:54 توسط نادر اسدپور
|