64 - دل و جانی مارا
هم دل و جان و سر و چشمی و گوشی مارا
قصه اینجاست که دلدارِ خموشی ما را
تو فقط علتِ بی تابیِ دل را بلدی
که هم آرامش و هم جوش و خروشی مارا
هی به آتش بکشی این دلِ پر خون شده را
مثلِ سیگار، به فندک بفروشی ما را
با دو تا چشمِ سیاهت همه جا میکشی ام
که در آن خلوتِ خود، ساده بجوشی مارا
جامه از تن به درم آری و مستم بکنی
تا که با بوسه ی خود جامه بپوشی ما را
تا من آن مستیِ چشمانِ خمارِ تو شوم
و تو در پیک خودت باز بنوشی ما را
#نادر_اسدپور
،
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۸ ساعت 1:29 توسط نادر اسدپور
|