68 - تو خوش سیماترین کار خدایی

تو را از دور دیدم بار دیگر
دلم خوش بود تا دیدار دیگر

تو خوش سیما ترین کار خدایی
که ممکن نیست از معمار دیگر

لبت دیوانه ام کرده، بپوشان
دو تا چشمانِ آهو وارِ دیگر

چنان مست از نگاهت گشته کشور
که در تهران نمانْد هشیارِ دیگر

،
کجایی آخرین عشق زمینی
ندارم جز تو من دلدار دیگر

عجب حال بدی، اینکه ببینی
عزیزت را کنار یار دیگر

تویی که تکیه گاهت بوده ام من
زدی تکیه به یک دیوار دیگر؟

کجایی تو طبیب حاذق من؟
رسیده نوبت بیمار دیگر؟

هوایی شد دلم، ای کاش آن روز
نمی دیدم تو را یک بار دیگر


#نادر_اسدپور
،

64 - دل و جانی مارا

هم دل و جان و سر و چشمی و گوشی مارا
قصه اینجاست که دلدارِ خموشی ما را

تو فقط علتِ بی تابیِ دل را بلدی
که هم آرامش و هم جوش و خروشی مارا

هی به آتش بکشی این دلِ پر خون شده را
مثلِ سیگار، به فندک بفروشی ما را

با دو تا چشمِ سیاهت همه جا میکشی ام
که در آن خلوتِ خود، ساده بجوشی مارا

جامه از تن به درم آری و مستم بکنی
تا که با بوسه ی خود جامه بپوشی ما را

تا من آن مستیِ چشمانِ خمارِ تو شوم
و تو در پیک خودت باز بنوشی ما را


#نادر_اسدپور
،

28- تو آن حالت اعجاز

منِ سرباز
زنم ساز
برای توعه شهناز
تو آن حالت اعجاز
به زیبایی پرواز
تو آن شاعره ی قافیه پرداز
تو با ناز
تو با عشوه و آواز
تو زیباییٍ یک دشت

تویی تار
تو گیتار
تو آن دلبر و دلدار
که هربار
بَری دل زِ منِ عاشقِ بیمار
من آن شاعر بی عار
من آن مرد گنهکار
من آن یار
من آن منتظر لحظه ی برگشت

تویی شیر
تو یی میر
تو زیباییِ تقدیر
شیرینیِ لب های تو شیرینیِ انجیر
من آن پیر
من آن عاشقِ دلداده ی دلگیر
که هرجای جهان خیره به دنبال تو می گشت

#نادر_اسدپور
،