68 - تو خوش سیماترین کار خدایی

تو را از دور دیدم بار دیگر
دلم خوش بود تا دیدار دیگر

تو خوش سیما ترین کار خدایی
که ممکن نیست از معمار دیگر

لبت دیوانه ام کرده، بپوشان
دو تا چشمانِ آهو وارِ دیگر

چنان مست از نگاهت گشته کشور
که در تهران نمانْد هشیارِ دیگر

،
کجایی آخرین عشق زمینی
ندارم جز تو من دلدار دیگر

عجب حال بدی، اینکه ببینی
عزیزت را کنار یار دیگر

تویی که تکیه گاهت بوده ام من
زدی تکیه به یک دیوار دیگر؟

کجایی تو طبیب حاذق من؟
رسیده نوبت بیمار دیگر؟

هوایی شد دلم، ای کاش آن روز
نمی دیدم تو را یک بار دیگر


#نادر_اسدپور
،

31- یک بوسه ی تو فاصله ی شک و یقین است

فکرت به سرم آمده، شعر تو چنین است
چشمان تو آغازگر سبک نوین است

هر جای جهان که مَثَلِ خوبيه دنیاست
چشمِ تو از آن بهتر و چشمِ تو "ترین" است

چشمِ تو نشان میدهد ام عشق خدا را
چشمان تو یاد آور پیغمبر و دین است

چشمان تو آهوست، ولی پر خطری چون
یک گرگ گرسنه در نگاهِ تو کمین است

طعمِ لبت انجیرِ پر از قندِ بهشتی
لب های تو معناگرِ فردوسِ بَرین است

شک کرده دلم با لب تو بر تپشِ خویش
یک بوسه ی تو فاصله ی شک و یقین است

همراهِ منی و زِ دلم فاصله داری
ای مه رخِ مهتاب صفت، دردِ من این است

درمان که ندارد مرضِ عاشقی و عشق
شاعر که دلش بند شود، گوشه نشین است

یک لحظه تو را دیدم و عمری ست که تنهام
تنها تر از این شاعرِ دلداده، زمین است

پایانِ من از عشقِ تو گور است فقط، گور
چُون قصه ی ما، قصه ی تلخِ "مَم و زین" است⬇️

کز دوریِ "زین" در تهِ تنهاییِ خود مرد
و عاقبت من که بدون تو همین است

#نادر_اسدپور
،