68 - تو خوش سیماترین کار خدایی
تو را از دور دیدم بار دیگر
دلم خوش بود تا دیدار دیگر
تو خوش سیما ترین کار خدایی
که ممکن نیست از معمار دیگر
لبت دیوانه ام کرده، بپوشان
دو تا چشمانِ آهو وارِ دیگر
چنان مست از نگاهت گشته کشور
که در تهران نمانْد هشیارِ دیگر
،
کجایی آخرین عشق زمینی
ندارم جز تو من دلدار دیگر
عجب حال بدی، اینکه ببینی
عزیزت را کنار یار دیگر
تویی که تکیه گاهت بوده ام من
زدی تکیه به یک دیوار دیگر؟
کجایی تو طبیب حاذق من؟
رسیده نوبت بیمار دیگر؟
هوایی شد دلم، ای کاش آن روز
نمی دیدم تو را یک بار دیگر
#نادر_اسدپور
،
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۸ ساعت 1:40 توسط نادر اسدپور
|