42- خودِ تهران هم عاشق گشته گاهی

خودِ تهران هم عاشق گشته گاهی
دگر از چشم و لب هایت چه خواهی؟

بهشتِ آدمی را دود کردی
لبت سیب است و بوسیدن، گناهی

ولی ول کن نماز و آیه ها را
مرا از دور . . . آری . . . گاه گاهی

منِ بیچاره یک سربازِ گُنگم
شما با چشم و لب ها، یک سپاهی

خلاصه هر چه هستی یادِ ما باش
شما چادر به سر هم مثل ماهی


#نادر_اسدپور
،

05- میشود عاشق چشمان تو بود و جان داد

میشود شعر شد و با لب تو بازی کرد
بین لب های تو هی قافیه پردازی کرد

میشود شعر شد از خاطره های خوبم
بین سرسختی این فکر پر از آشوبم

بین سرسختی این فکر تو را جا کردن
از تو یک بوسه و آغوش تمنا کردن

میشود شعر شد از لب به لبت باز شدن
با پری شکسته در خیال پرواز شدن

دست تو میان دستانم و چشمانت مست
میشود شعر شد از لبانت افتاد و شکست

میشود عاشق چشمان تو بود و جان داد
دل به بیراهه ی عاشقان سرگردان داد

#نادر_اسدپور
,