43- لیلیِ من باش که مجنون ترم

باز شود دیده ی من سمت تو
در وسط بوسه ی طولانی ام
در بغل تو سپر انداختم
تا تو بگیری و بسوزانی ام

ای همه ی زندگی و جانِ من
حرف و نفس های تو درمانِ من
باز بگو"شاعرِ نادانِ من"
من که سراپا همه نادانی ام

خوبِ منی، در دلِ من جای توست
خوب، نه رقصیدن و آوای توست
خوب، نه بوسیدنِ لب های توست
خوب، همین است که میخوانی ام

لحظه ی آخر تو مرا رام کن
بوسه به لب های من آرام کن
حسِ خودت را به من الهام کن
عاشقِ این حالت عرفانی ام

باز نگاهم کن و آبم کن و
مست و هوایی و خرابم کن و
آخرِ این قصه جوابم کن و
ای که رساندی تو به ویرانی ام

باز از اول, تو بیا در برم
لیلیِ من باش که مجنون ترم
حیف که از خواب خوشم می پرم
آخرِ این مصرعِ پایانی ام


#نادر_اسدپور
،

02- تو را شبیه هر آنچه که هست میخواهم

مرا بغل کن و از خواب بد نجاتم ده
تو گرمی آغوشی و آرزوی منی
من از تبار جنونم ، رمان فلسفی ام
تو عاشقانه ی غمگین ، دلیل رگ زدنی

تو مثل قطره ی شبنم میان بارانی
که روی قلب من آرام می شوی نم و نم
شبیه جنگل خیس ام در این نم باران
که قطره های تو را در دلم ذخیره کنم

شبیه زردی برگم که از درخت افتاد
من آن هوای غم انگیز سرد آبانی
من آن هوای پر از ابر و درهم پاییز
تو عاشقانه قدم های زیر بارانی

مرا تصور کن ، توی گرم آغوشت
من آرزوی تو دارم ، خیال من شو فقط
دوباره گم شده ام در خیال تو... بی شک
دوباره سمت من افتاده چشم قهوه ای ات

شبیه بچگی هایم ، کمی پس از دعوا
شبیه بچه ی گریان که میزند در را
تو را شبیه هر آنچه که هست میخواهم
شبیه بچه ی گریان که مهر مادر را

 #نادر_اسدپور
,